ستیز

انگاه که بر کرانه ی رود
الهه ی عشق در نی خود میدمد
در پهن دشت سوی دیگر
الهه ی جنگ به طبل می کوبد.
و این نوا
چه دلنشین است به گوش
و این نغمه
می فریبد غنچه را
تا هیاهو را نبیند.
والهه ی عشق همچنان می نوازد
درمیانه ی غرش جنگ
ومن مجنون و دیوانه.

آیا شگفت نیست؟
آوای نی هر لحظه بیشتر و بیشتر می شوذ
وصدای سرنا که فریاد می زند.
و من مجنون که شتابانم.
آیاشگفت نیست؟

یوهان ولفانگ فن گوته
         



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد