انگاه که بر کرانه ی رود الهه ی عشق در نی خود میدمد در پهن دشت سوی دیگر الهه ی جنگ به طبل می کوبد. و این نوا چه دلنشین است به گوش و این نغمه می فریبد غنچه را تا هیاهو را نبیند. والهه ی عشق همچنان می نوازد درمیانه ی غرش جنگ ومن مجنون و دیوانه.
آیا شگفت نیست؟ آوای نی هر لحظه بیشتر و بیشتر می شوذ وصدای سرنا که فریاد می زند. و من مجنون که شتابانم. آیاشگفت نیست؟
یوهان ولفانگ فن گوته
نفیسه
پنجشنبه 8 خردادماه سال 1382 ساعت 11:39 ق.ظ