کرم سبز

به کرم سبز بیندیش.بیشتر زندگیش را روی زمین می گذراند. به پرندگان حسد میورزد و از سر نوشت و شکل کالبدش خشمگین است.
می اندیشد:من منفورترین موجوداتم.زشت کریه ومحکوم به خزیدن بر روی زمین.
اما یک روز مادر طبیعت از کرم می خواهد پیله ای بتند. کرم یکه می خورد...پیش از آن هرگز پیله نساخته.گمان می کند باید گور خود را بسازد و آماده مرگ میشود.هر چند از زندگی خود تا آن لحظه نا خشنود است.به خدا شکوه می برد:خدایا!درست زمانیکه سرانجام به همه چیز عادت کردم اندک چیزی را هم که دارم از من میگیری.
خود را نومیدانه در پیله حبس می کندو منتظر پایان می ماند.
چند روز بعد در می یابد که به پروانه ای زیبا تبدیل شده.می تواند به آسمان پرواز کند و بسیار تحسین اش کنند.از معنای زندگی و برنامه های خدا شگفت زده است.
پائولو کوئیلو
 
فکر نمی کنید ما هم یه ذره شبیه کرم سبز باشیم؟؟!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد