سلام حالم زیاد خوب نیست اما به نظرم بهترین کاری که میشه کرد همینه که بنویسم، اگه کتاب«در آغوش نور »رو نخوندی ،به نظر من برو بخونش ،میدونی یه جورایی آدم یه حس خیلی خوبی نسبت به همه چیز پیدا میکنه،نمیدونم چه طوری بگم،خوب بخونش دیگه!(نوشته بتی جین ایدی/نشر تیر) .............................................................................................................................. راستی شکوفه ها رو دیدی؟من که بعد از دیدن اولین درخت پر شکوفه ،تا یه هفته سرحال بودم.چقدر خوبه که بهار داره میاد،از اونم بهتر اینه که سه شبه که ساعت۴-۵ بارون میزنه،بوته های رز باغچه مون هم که یه عالم جوونه زدن...اونوقت من باید واقعا دیوونه باشم که با وجود همه اینها حالم بده...خوب چی کار کنم؟هر کس دیگه هم اگه جای من بود،سیستمش میریخت به هم....هر چقدر میخواهم به خودم بگم که مهم نیست میبینم که مهمه خوب! به نظر تو من چی کار کنم؟...وااای دوباره اعصابمو خودم ریختم به هم!
نظرات 3 + ارسال نظر
گلی جون جمعه 22 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:54 ب.ظ http://girl.blogsky.com

در اولین فرصت می خونم...

سپهر شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:14 ب.ظ http://sepehrlp.blogsky.com/


گرما رو دوست دارم..چون مثل احساسه...
سوختن رو دوست دارم چون قلب احساسه......
موفق باشی....
عجب هوای عالیی..
بریم زیر بارون...با کفش گلی..

احمد دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 05:23 ب.ظ http://neghab.blogsky.com

سلام
نگفتی برای چی اعصابت خورده؟
امیدوارم که هر چی هست با هاش بجنگی
شاد و سرافراز باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد