قصدجفاهانکنی وربکنی بادل من/وادل من،وادل من،وادل من،وادل من!/ قصد کنی بر تن من،شاد شود دشمن من/ وآنگه ازاین خسته شود یا دل تو یا دل من/ واله وشیدا دل من،بی سر وبی پا دل من/وقت سحرها دل من،رفته به هر جا دل من/ بیخود و مجنون دل من،خانه پرخون دل من/ساکن وگردان دل من،فوق ثریا دل من/ سوخته و لاغر تو،در طلب گوهرتو/آمده وخیمه زده بر لب دریا دل من/ زار ومعاف است کنون،غرق مصاف است کنون/بر که قاف است کنون،در پی عنقا دل من/.......‌‌‌‌‌‌‌ <دیوان شمس>
نظرات 1 + ارسال نظر
احمد جمعه 26 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 04:35 ب.ظ http://neghab.blogsky.com

سلام
زیبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد